- سر گران داشتن(حَ / حِ دَ کَ دَ)
بی التفات بودن. بی محبت بودن: با بوسهل حمدونی امیر سر گران می داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 623).
خدا را داد من بستان از او ای شحنۀ مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سر گران دارد.
حافظ.
، تکبر کردن. بزرگی فروختن:
کسی را بده پایۀ مهتران
که با کهتران سر ندارد گران.
سعدی.
، مست بودن از شراب یا سرسنگین شدن از خواب یا خماری:
بنوش می که سبکروحی و لطیف اندام
علی الخصوص در آن دم که سر گران داری.
حافظ.
رجوع به ترکیبات گران شود
خدا را داد من بستان از او ای شحنۀ مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سر گران دارد.
حافظ.
، تکبر کردن. بزرگی فروختن:
کسی را بده پایۀ مهتران
که با کهتران سر ندارد گران.
سعدی.
، مست بودن از شراب یا سرسنگین شدن از خواب یا خماری:
بنوش می که سبکروحی و لطیف اندام
علی الخصوص در آن دم که سر گران داری.
حافظ.
رجوع به ترکیبات گران شود
